سرتیتر صفحه جدید
در منطقه پشتکوه روستاهای اردل و ناغان به مرکز و کانون هدایت این اعتراضها تبدیل گردید. اردل و ناغان قبل از به قدرت رسیدن حسین قلی خان چندان مورد توجه نبودند و دارای سکنه ثابتی نیز نبود. اما وقتی حسین قلی خان به ایلخانی کل بختیاری رسید ، بناهایی را در ناغان احداث نمود تا در زمستان که ایل به گرمسیر کوچ می کرد آن دسته از خانواده و اطرافیانش که نمی توانستند به گرمسیر بروند ، در این مکان زمستان را بگذرانند. برادرش حاج امامقلی خان نیز در اردل همین کار را کرد و عده ای نیز به تبع آنها در این دو منطقه سکنی گزیدند. به این ترتیب ، ناغان در اختیار حسین قلی خان و اردل در تملک امامقلی خان قرار گرفت. هر چه قدرت و اقتدار این دو نفر بیشتر می شد بر اهمیت و جمعیت این دو روستا نیز بیشتر افزوده می شد. دامنه اعتراضهای مردمی زمانی شدت و گسترش پیدا کرد که خوانین قصد داشتند املاک خود را قانوناً به ثبت رسمی برسانند. خوانین که خود را مالک بلامنازعه اراضی حاصلخیز منطقه می دانستند ، هر نقطه و مکانی را که تشخیص می دادند ، ارزش اقتصادی بالایی دارد ، به عنوان ملک شخصی به ثبت می رساندند. اینکار خوانین ، موجی از نارضایتی را ایجاد کرد. مهمترین این اعتراضها عبارت بودنداز:1- در اردل برادران والی پور ( مهدی و فتح الله) دست بکار شدند و علیه فرزندان حاج ایلخانی به ویژه سردار اشجع شکایت ها و اعتراضهایی را تسلیم مقامات دولتی در کردند و در اردل ، شهرکرد و اصفهان برای دفاع از حقوق خود به تلاش گسترده ای دست زدند و با ارسال تلگرافهای زیادی به تهران مراتب شکایت ، ناراضایتی و اعتراض خود به مقامات دولتی گزارش می کردند.
2- در ناغان محمد درویش رئیسی معروف به «ملا درویش » و خانجان بهرامپور سردستگی اعتراضات را رهبری می کردند. ملا درویش در میان مردم ناغان و پشتکوه چهره ای محبوب و ظلم ستیز بود. مبارزه ملا درویش با خوانین باعث شده بود که وی از سوی خوانین مورد آزار و اذیت بسیاری قرار بگیرد. تقابل وی با خوانین وقتی بالا گرفت که خوانین از وی خواستند فرماندهی نیروهای بختیاری در حمله به ستون نظامی در شلیل را بپذیرد اما وی سرباز زد و نپذیرفت.
3- در چهراز آخوند میرزا علی چهرازی که یک روحانی سرشناس بود ، هدایت اعتراضها را بر عهده داشت. وی باغ و ملکی در روستای دزک داشت که لطفعلی خان امیر مفخم آن را به تصرف در آورده بود.
4- در باجگیران ، گل سفید ، دوپلان و تخته چوب نیز مشایخ عباسی نسبت به اقدامات محمدرضاخان سردار فاتح به شدت معترض بودند.
گروهی از اهالی منطقه نیز از خوانین جانبداری می کردند. اقلیتی که طرفدار خوانین بودند و غالباً از کداخدایان یا ریش سفیدان نزدیک به خوانین بودند ، معروف به « خانی » یا طرفداران خوانین بودند. در مقابل خوانین و طرفدارانشان ، اکثریت مردم و مخالفان خود را « شاهی » خطاب می کردند یعنی در راستای اقدامات دولت و شاه حرکت می کنند. به کرات نیز به مقامات دولتی گزارش می کردند که این اشخاص افکاری بلشویکی دارند و ایادی حزب توده و مشتی آشوبگر و خودسرهستند.
با بالاگرفتن اعتراضها و تنش در منطقه ، فتح الله عالیپور و ملا درویش به اصفهان رفتند ، اوضاع پیش آمده را به مقامات گزارش دادند و تلگرافهایی نیز به تهران ارسال داشتند و خواستار عزل خوانین و جلوگیری از اقدامات ظالمانه آنها شدند.اهالی چهارمحال نیز همگام با آنها دست به چنین اقداماتی زدند.
برادران والی پور برای اثربخشی بیشتر اعتراضها از اصفهان روانه چهارمحال شدند و در ملاقاتهای متعدد ی که با ناراضیان چهارمحال داشتند ، پیشنهاد تشکیل اتحادیه ای را ارائه کردند تا بتوانند با سازماندهی و هماهنگی بیشتر اعتراضات را به پیش برند و به نتیجه برسانند.ناراضیان چهارمحال نیز با تشکیل اتحادیه موافقت کردند و بدین سان اتحادیه ای به نام « جمعیت اتحادیه چهارمحال و پشتکوه» شکل گرفت. سپس برادران والی پور روانه پشتکوه شدند و اهالی را برای پیوستن به این اتحادیه تشویق کردند. والی پور در ناغان نیزبا حمایت ملادرویش به رایزنی پرداخت. رایزنی ها نتیجه داد مقرر گردید. ریش سفیدان و بزرگان پشتکوه در جوار ناغان در مزرعه ای باصفا به نام «گردو خل» اجتماع کنند و در باره پیوستن اهالی پشتکوه به اتحادیه و بررسی راهکارهای مناسب برای مقابله با زورگویی های خوانین به بحث و تبادل نظر بپردازند. این فراخوان و اجتماع ، عملی گردید.حاصل آن ، تنظیم پیمان نامه ای در مقابله با زورگویی های خوانین بود. سران و بانیان این پیمان نامه به چهارمحال رفتند در قهوه رخ اجتماع دیگری برپا شد تا حمایت عموم اهالی پشتکوه از اتحادیه را اعلام کنند برای تقویت اتحادیه و تحقق سریع اهداف آن جلساتی در شهرکرد و بن نیز برگزار شد.
رهبران اتحادیه در پشتکوه عبارت بودند از:
اردل: مهدی و فتح الله والی پور ، ابراهیم خلیلی1
ناغان: محمد درویش رئیسی ، خانجان بهرامپور، رضا نامدارپور
باجگیران: سید میرزا قلی نوری زاده
دوپلان: سید عوض جعفری ، حاجی بابا صالحی
گل سفید: عبدالمحمد هاشمی ، جان محمد اقبالی ، محمدحسین هاشمی
تخته چوب: کربلایی عبدالحسین جمشیدی
جوزستان: سید فرخ صالحی
کاج: حاج بابا رئیسی ، کربلایی الیاس
رستم آباد: محمدقاسم
آلیکوه: ویس مراد شوقی
دشتک: رمضان سیلمانی ، خان علی رییسی
دورک شاپوری: فرج الله رحیمی
دره بید منگشتی: ظهراب یوسفی
چهراز: ولی محمد رییسی
ریگک: فیض الله ظفری
سرمور: حاج صحبت علی
با شدت گرفتن اعتراضات ، خوانین احساس خطر جدی کردند. در سال 1306 شمسی با یک اردوی هزار نفری به قصد غارت ناغان حرکت کردند. دو نفر از کلانتران زراسوند به نامهای رستم محمدی الاسوند و الا رحیم خدری پنهانی ملا درویش را از قصد خوانین آگاه ساختند. اهالی ناغان نیز اموال خود را در کوه و روستاهای همجوار پنهان کردند و خود در کوه مقابل ناغان ( کوه سرتنگ و گردنه باجگیران ) پناه گرفتند و سراسر کوه و گردنه سنگربندی کردند.مشایخ عباسی و دیگری اهالی پشتکوه نیز به یاری آنها شتافتند. اردوی خوانین که فرماندهی آن را سردار اقبال (مالک بخشی از اراضی ناغان ) و سردار فاتح( مالک بخشی از اراضی روستاهای مشایخ) بر عهده داشتند ، وارد ناغان شدند و روستای خالی از سکنه را غارت کردند سپس رهسپار گردنه باجگیران (دوپلان) شدند. وقتی به گردنه نزدیک شدند ، ملا درویش ناغانی سنگی که جلوی سواران بود ، هدف قرار داد. برخی نیز نقل می کنند که ملا درویش که تیراندازی ماهر بود ، کتری در آتش یا نعلبکی را هدف قرار داد . این کار سبب گردید که یکی از خوانین بگوید: این تیراندازی کار ملا درویش یا سلطانعلی است ، آنها که این کتری یا نعلبکی را هدف گرفتند ، می خواستند بگویند که اگر بخواهیم می توانیم شما را هم هدف بگیریم. بهتر است با این تیراندازان ماهر وارد جنگ نشویم. این تیر هشداری بود ، بی گمان اگر وارد جنگ شویم ما خوانین زنده نخواهیم ماند. با این حرفها خوانین از جنگ منصرف شدند و به سمت اردل رفتند. پشت قرآن امضاء و مهر کردند برای مهدی والی پور و ملا درویش فرستادند و قول دادند که آنها را مورد عفو قرار دهند. ملا درویش و همراهان چون به حرف خوانین اعتماد نداشتند ، اعتنایی نکردند و شبانه با استفاده از تاریکی شب به طرف کوه «سالدران» بین کاج و جونقان رفتند. بامداد دو نفر ناغانی برای تهیه آذوقه به جونقان و کاج فرستادند. شخصی که به طرف کاج رفته بود دستگیر شد. اما نفر دیگر موفق شد نامه ملا درویش را به سران جونقان تحویل دهد. آنها نیز یک بار نان و پنیر ،قند ، چای و سیگار برای معترضان پشتکوه فرستادند و طی نامه ای از آنها دعوت کردند تا وارد جونقان شوند. معترضان نیز وارد جونقان شدند ، یک روز بعد به اتفاق سران جونقان عازم هفشجان شده ، از آنجا نیز دهها جفت گاو همراه خود کرده ، به نزد مظفرالملک حاکم شهرکرد رفتند و از خوانین شکایت کردند و تلگرافهای زیادی نیز به مرکز ارسال داشتند.. اعضای اتحادیه طوماری به عنوان مرامنامه در چند متر پارچه سفید با این مضمون تنظیم کردند:
1- همه با خوانین جبار مبارزه نمایند.
2- نسبت به دولت مرکزی وفادار باشند.
3- حقوق هر یک از دهات مورد تجاوز قرار گرفت ، مشترکاً رفع ظلم نمایند.
بر اساس توافق اعضای اتحادیه آقایان مهدی والی پور ، عبدالله فروزنده شهرکی و ملا درویش به قصد دادخواهی روانه تهران شدند. مرامنامه و شکایتهای خود را تسلیم مقامات کردند.پس از پیگیریهای زیادی ، مهدی والی پور به دیدار رضاشاه رفت. رضا شاه با نام کوچک وی را مخاطب قرار داد و گفت: « مهدی خوانین می گویند شما توده ای هستید؟» والی پور پاسخ داد قرآن را همه جور می توان تفسیر کرد ، خوانین اوضاع را به نفع خود تفسیر می کنند. به دنبال آن دولت دستور پیگیری قضایی داد. از اصفهان بازپرسی به نام «لسانی » وارد ناغان شد . در اولین اقدام 60 نفر ناغانی را از زندان سرداراقبال آزاد ساخت. وی پس از بازرسی و مشاهده اوضاع و شنیدن سخنان اهالی ، اوضاع را به تهران گزارش داد. اما نفوذ خوانین و کارشکنی آنها باعث گردید تا این اقدامات نتیجه لازم را ندهد.
خوانین در مقابل اعتراضهای اعضای اتحادیه بیکار ننشستند ، در شهرکرد عده ای را تحریک کردند تا حاج آقا سید جلال الدین معروف به بت شکن روحانی سرشناس که قصد داشت در انتخابات مجلس شورای ملی شرکت کند ، را به قتل برسانند. داستان از این قرار بود که با پخش دروغ و شايعه مبني بر اين كه آقا جلال الدين أسامي جوانان را به اداره نظام وظيفه داده و ميخواهد جوانان را به سربازي بفرستد، عدهاي سادهلوح بيخرد و بيخبر را تحريك كردند تا در خانه ايشان تجمّع كنند و در آن ميان چندنفر معيّن به خانه ايشان حمله بردند و در خانه را شكستند و آن عالم مجاهد را از خانه بيرون كشيدند و در برف و باران كشان كشان به مسجد خان (جامع فعلي شهركرد) برده، در خانه خدا (مسجد) او را بهطور غريبانه به شهادت رساندند. اين واقعه جانسوز در صبح روز شانزدهم رجب سال 1306 شمسي واقع شد.
با وخیم تر شدن اوضاع دولت به ناچار اقدامات سختگیرانه ای نسبت به خوانین در پیش گرفت. این امر باعث گردید تا خوانین نیز از آزار و اذیت و ظلم خود تا حدی بکاهند.
بعد از واقعه سال 1308 شمسی (قیام علی مردان خان علیه رضاشاه) محمد جواد خان سردار اقبال که یکی از رهبران قیام بود ، وارد سبزه کوه شد و خیبربک از روسای طایفه لرکی را تحریک کرد تا به ناغان حمله کند و آنجا را غارت نماید. خیبربک به همراه دویست سوار وارد روستای چهراز شد. از آن طرف به ملا درویش خبر رسید که خیبربک قصد حمله به ناغان دارد. ملا درویش نامه ای به سهپبد شاه بختی نوشت و درخواست کمک فوری کرد. نامه ای نیز به مهدی والی پور که همراه شاه بختی بود ، نوشت و از او خواست که شاه بختی را تشویق کند که اهالی ناغان را یاری کند. والی پور بیست قبضه تفنگ پنج تیر کروپ همراه با فشنگ از قوای ارتش تحویل گرفت و به ناغان رساند.مردم ناغان مسلح شدند. خیبربک نامه ای به ملا درویش نوشت و اظهار داشت ، فردا مهمان شما می باشم. ملا درویش در پاسخ نوشت، اینجا ناغان است نه دهاقان! ( سال قبل خیبربک دهاقان را غارت کرده بود) با خبر باش که خون از سرزین می گذرد! ملا درویش نامه ای نیز به مشایخ عباسی نوشت. میرزاقلی نوری زاده ، کربلایی عبدالحسین جمشیدی ، عبدالمحمد هاشمی و ملاحسین هاشمی همراه یکصد نفر تفنگچی عازم ناغان شدند. قبل از اینکه قوای کمکی برسد ، در بامداد ناغانی ها به سمت چهراز حرکت کردند و توانستند خیبربک را که فکر نمی کرد مورد حمله قرار گیرد ،غافلگیر کنند.جنگ سختی درگرفت.خیبربک شکست خورد و به سبزه کوه فرار کرد. ناغانی ها تا چهارطاق آنها را تعقیب کردند ، چند نفر را دستگیر کردند و به شهرکرد فرستادند.
لطفعلی خان امیر مفخم نیز به همراه تعدادی سوار وارد اردل شد ، فتح الله والی پور را دستگیر و با خود به چغاخور برد.وقتی خبر به ناغان رسید ، ملا درویش به شهرکرد رفت و به اتفاق مهدی والی پور و سران اتحاد چهارمحال به دادخواهی پرداخت ، پس از یک ماه تلاش موفق شدند که فتح الله والی پور و چهل نفر از اهالی ناغان که به خاطر شکایت از ستمگریهای سردار اقبال دستگیر شده بودند را از زندان آزاد کنند.
در سال 1308 دادگاه اصفهان وقت رسیدگی به اعتراضها را تعیین کرد. برای اینکه ناغانی ها در دادگاه حاضر نشوند ، خوانین که با حاکم شهرکرد تبانی کرده بودند ، با طرح نقشه ای و به بهانه صلح آنها را به چغاخور کشانده ، وقتی ناغانی ها وارد چغاخور شدند ، بلافاصله دستگیر و زندانی شدند و نتوانستند در دادگاه حاضر شوند و رای دادگاه نیز به زیان آنها صادر گردید. اما از آن طرف خوانین نیز برای اینکه از فشار و سوء ظن دولت خلاصی پیدا کنند و از اعتراضهای مردمی نیز بکاهند و بین مردم دودستگی ایجاد کنند ، حاضر شدند بخشی از اراضی را به مردم بازگردانند یا آنها را بفروشند.
با اینکار خوانین موفق شدند بین مردم ناغان دودستگی ایجاد کنند و مخالفان خود از جمله ملا درویش را تحت فشار قرار دهند و وی را به انارک تبعید کنند و در آنجا دو سال در تبعید بود و سرکارگری می کرد. بعد از بازگشت از تبعید روزی با مرتضی قلی خان صمصام روبرو می شود ، صمصام به او فحاشی کرد وی نیز به تندی پاسخ گفت. صمصام دستور داد تا ملا درویش را به شدت کتک بزنند و غل و زنجیر کرده به خوزستان ببرند و در دژ شهی حبس کنند. ملا درویش بعد از یک سال حبس بوسیله محمدخان بابادی و سلطانعلی ابراهیمی از حبس فراری داده شد.
یک بار نیز خوانین توطئه کرده و با دادن پاداش به سلطانعلی از او می خواهند وقتی که ملا درویش قصد دارد از «کفت زره» عبور کند ، وی را به قتل برساند. سلطانعلی که نمی خواست ملا درویش را بکشد ، وی را از قصد خوانین مطلع می کند و از او می خواهد که مسیر خود را تغییر دهد ، چون خوانین وی را مجبور به اینکار کردند. اگر وی مسیر خود را عوض کند ،نه وی دستش به خون ملا آلوده می شود و نه بهانه ای به دست خوانین می دهند که بگویند سلطانعلی به وظیفه اش عمل نکرد و به آزار و اذیت وی بپردازند.
بعد از سال 1313 که بسیاری از خوانین دستگیر ،زندانی یا اعدام شده بودند و موقعیت خوانین به شدت تضعیف شده بود ، اتحادیه چهارمحال نیز که دیگر ضرورتی نداشت ، به تدریج کم رنگ و منحل گردید
موضوعات مرتبط: تاريخي